کورشکورش، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

به دنیای من و نیما خوش اومدی پسرم

تقلید

 سه  روزه متوجه  شدیم  هر کاری میکنیم تقلید می کنی .به اصطلاح ادامانو در میاری.مخصوصا گر کسی عطسه کنه  که اولش کلی می خندی بعدش هم چند بار مثلا عسطه می کنی .خلاصه خالت و داییت هی عطسه می کنن جنابعالی هم می ری رو تکرار.   دیگه کامل منو مامان صدا می کنی.انقده کیف دارهه ه  ه ه ه اینم از تابستون امسال تمام سعیمو کردم که بهت خوش بگذره اینم آرتمیس دوسست ...
24 مرداد 1394

بابا

این روزها رو به بابا نیما می کنی و میگی:بابا دو د دا دو...  دو باره میگی:بابا  دو دا دی.......واین داستان ادامه دارد.امروز به مادر جوت و خان دایی هم میگفتی بابا و من همچنان دد هستم البته بابات هم جوابت رو میده .راستی یک نی نی جدید دیگه داره به خانواده بابات اضاف میشه.توی خانواده من همچنان تک نوه هستی.
13 مرداد 1394

94/05/06

امشب خونه آقا جون بودیم .ساعت 11 شب بود .مامانم گفت یک بالش بذار ببینیم خودش می خوابه یا نه؟ بالش رو گذاشتیم . انقدر روش غلت زدی و بالا پایین رفتی و نخوابیدی .اومدیم بالا و روی پاهام سریع خوابت برد.گفتم پسر من خاصه خب .دوست داره این جوری بخوابه ...
5 مرداد 1394

بدون عنوان

عصری توی حیاط خونه آقا جون نشسته بودیم.وسط تابستون بارون نم نم می بارید.هوا خنک بود و عالی.تو هم با شوق و ذوق دورمون میدویدی و با صدای بلند فریاد می کشیدی و بازی می کردی. این روزها به حیوونا و صداشون خیلی علاقه نشون میدی.واسه همشون هم بعع بع میکنی. این روزها تکه کلامت دو ده دو ده یاد گرفتی  اگر کسی خاست چیزیو ازت بگیره پا رو بذاری به فرار. پاس دادن با دست رو کامل بلدی و پاس با پا رو تمرین می کنی. خیلی هم از این کار لذت می بری ...
4 مرداد 1394
1